رفتن
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوائی
تا قلب خاموشم نکشد فریاد
رو میکنم به خلوت و تنهایی
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۴ ساعت 7:53 PM توسط yAs
|
من آن گلبرگ مغرورم